تو هر شهر دنیا که بارون بیاد خیابونی گم میشه تو بغض و درد
تو هر شهر دنیا که بارون بیاد خیابونی گم میشه تو بغض و درد
درس خوندن چقدر سخته
نمیتونستم تمرکز کنم با اینکه
دوفصل تقریبا خوب خوندم ولی باز انگار دارم به زرو میخونم
امروز خیلی با گوشی ور رفتم
خیلی چیزا رو که یه مدته دنبالشون بودم پیدا کردم
خدا یه اتفاقای خیلی ساده رو واست یه جوری میچینه خیر بشه
چون شاید خودت قدرت تصمیمی گیری نداری
امروز واقعا حس کردم دارم کم میارم
خودم نمیتونم انتخاب کنم و باید خدا پیشم باشه و وجودش کمکم کنه
که اگه نباشه ک اگه رهام کنه کم میارم
میگم خدا یا خودمو سپردم بخودت
ولی بازم میترسم شدیدا میترسم ک کم بیارم
که نتونم رو حرفی ک زدم بمونم
وقتی بچه ای دنیات بچگانه است و انتخاب هاتم محدودن بزرگتر ک میشی
توی دنیای بزرگ همیشه میترسی ک نکنه گم شی کم بیاری
+ باورم نمیشد که واقعا زنگ بزنه خودم نبودم تا رسیدم دیدم زده
میگه تمام تلاشمو میکنم ک جلوی خودم شرمنده نباشم
من نمیدونم چ باید بکنم ک جلوی خودم شرمنده نباشه
+ خیلی دلم یکی و میخواد که بتونم باهاش راحت بحرفم کاش یکی بود مثه خودم
تا باهاش راحت بحرفم همونطور ک با خودم میحرفم همونطور ک دوسام میحرفن
نمیدونم چرا تازگی هرکیو و به هر شکل میبینم میزنه تو فاز عاشقی
اصن نمیخوام همیچین چیزیو
+تصمیم گیری خیلی سخته دعام کنین :(